علی کوچک ما حداقل هر سه ساعت یک بار شیر میخواست اگر هم نمیخواست ما مجبور بودیم که از خواب ناز بیدارش کنیم و شیرش بدهیم. برای بیدار کردنش ساعت کوک میکردیم و مثلا ساعت ۲ نصفه شب از خواب بیدار میشدم و با چشمهای نیمهباز و در حالی که جای بخیهها و دیافراگم عزیز تیر میکشید روی مبل مینشستم و نوزادی را که خواب و بیدار بود را شیر میدادم. مجبور بودم که کودک کوچکم را با دستمال خیس، و ضربههای آرام به فکش بیدار کنم تا شیر بخورد. علی دو هفته زود به دنیا آمده بود و از قضا با شاهکاری که در شب اول من و محمد به بار آورده بودیم و پرستارهای محترم بیمارستان هم در ساخت و پرداخت آن کم مقصر نبودند، زردی هم گرفته بود. بیحالیاش از زردی بود. هر روز با خانم پرستاری که با ما تماس میگرفت صحبت میکردم و چند روز یک بار خانم پرستار به خانهی ما میآمد تا از علی خون بگیرد و زردیاش را چک کند.
سینمافوکوس: جهان سینما در زیر ذره بین بازدید : 117
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 10:19