امروز به تمام معنا مستاصل شدم. لحظهای بود که روی مبل نشسته بودم و به دشکی که علی در آن دراز کشیده بود و قصد خوابیدن نداشت، نگاه میکردم و صدای غرغرش هم که داشت ختم به گریه میشد نمیتوانست من را از جایم بلند کند. از صبح حالش رو به راه نبود. کلافه بود. شیر میخورد گریه میکرد. بازی میکرد، غر میزد. چند روزی بود خودش یاد گرفته بود که بخوابد اما امروز مدام در جایش که میگذاشتمش تا بخوابد گریه میکرد. یک ساعتی بغلش کردم و در خانه راه بردمش. شاید از معدود لحظات امروز بود که گریه و غر را کنار گذاشته بود و متعجب به فضاهایی که هنوز برایش تازه است نگاه میکرد اما نمیتوانستم این کار را ادامه بدهم. دستم حسابی درد گرفته بود وانقدر کمرم را به سمت جلو متمایل کرده بودم که احساس میکردم الان است که ترک بردارد.
سینمافوکوس: جهان سینما در زیر ذره بین بازدید : 120
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 10:19